درباره ما
من سحر هستم و شما دارید نوشته های من رو می خونید:
می خوام از اولِ اول داستانمون را براتون تعریف کنم که چجوری خورشید کالکشن ایجاد و بعد افتتاح شد.
همه چیز از اونجا شروع شد که تصمیم گرفتم رویاهام واقعی بشن، تا اونجا که می تونستم خیال پردازی کردم و همه رویاهام را تو یه برگه نوشتم. روزای زیادی فکر کردم. با اینکه من کارهای مالی موسسه آموزشی همسرم رو انجام می دادم اما دنبال استارت یه کار دیگه بودم که خود سحر شروع کننده اش باشه.
تا اینکه یه روز تو اکسپلور با استاد کلاته آشنا شدم و همون شب من دوره آموزشی که تبلیغ می کرد را خریدم و تو سه چهار روز همه اش رو دیدم. بعد از دیدن دوره در آمد بیش از حد از اینستاگرام، هر روز فکر می کردم که حالا می خواهم چیکار کنم!
ولی این حرف استاد کلاته همش تو ذهنم بود که اگه کاری رو شروع کنی که اطرافیان نزدیکت توش تجربه دارن ولی دارن سنتی کار می کنن، می تونی موفق تر باشی.
خوب از اونجایی که پدر من 30 سال هست که مغازه کیف و کفش داره، تصمیم گرفتم که پیج فروش آنلاین کیف و کفش بزنم که البته خیلی دقیق نمی دونستم باید چیکار کنم اما می دونستم باید انتقام درس های سختی که خوندم و تلاش هایی که تو این سال ها کردم رو بگیرم و پاییز 1399 تصمیم گرفتم فروشگاه آنلاین در حوزه کیف و کفش داشته باشم که بتونم از تجربه پدرم استفاده کنم.
قرار شد برم فروشگاه پدرم و از کفش هایی که داشت عکاسی کنم و هر وقت سفارشی اومد جنسش رو از پدرم بگیرم و واسه مشتری ارسال کنم. هر تایم خالی پیدا می کردم تو خونه و همینطور بیرون از خونه، همراه همسرم عکاسی می کردیم.
عکس های اول پیج اینستاگرام خورشید کالکشن اینطوری بود:
شروع به تبلیغات کردم ولی اوایل نتیجه خیلی زیادی نمی گرفتم چون نمی دونستم باید چیکار کنم ولی هیچ وقت نتیجه نگرفتنم رو گردن بلاگرها ننداختم.
دروغ چرا…
منم یه روزایی رو کم آوردم ولی هیچ روزی ناامید نشدم چون یه چیز رو خوب می دونستم و بهش اعتقاد داشتم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه، البته با تلاش زیاد و مداوم.
6 ماه اینطوری گذشت و من بیشتر از در آمدم را هزینه کردم ولی بازم نا امید نشدم تا اینکه یه شب پدرم که همه خانواده دور هم جمع بودیم، پیشنهاد یه فروشگاه حضوری بزرگ رو داد که بتونیم با قدرت و سرعت بیشتری جلو بریم.
اون روز با این ایده پدرم خیلی خوشحال شدم چون می تونست واسم پله ای واسه پیشرفت سریعتر باشه و بعد از چندین مرتبه صحبت کردن تصمیم گرفتیم به صورت خانوادگی اینکار رو ادامه بدیم.
از اینجا به بعد دیگه فقط من نبودم.
از خرداد 1400 شروع کردیم و کارهای فروشگاه را انجام دادیم. دو ماه زمان برد تا بتونیم کارها رو تموم کنیم. هر روز برای آماده سازی فروشگاه می رفتیم بیرون تا زودتر کارها تمام بشه. همه کارها رو دونه دونه خودمون انجام دادیم.
اینجا با خواهرم شیوا اومده بودیم پاف های فروشگاه خورشید کالکشن رو سفارش بدیم:
پسرم و مامانم گلدون های فروشگاه رو خرید کردن:
میخواستیم یه تم زرد هم که به اسم فروشگاه بیاد تو چیدمانمون باشه.
دیگه داشتیم به افتتاحیه فروشگاهمون نزدیک می شدیم.
7 مرداد 1400 تابلو داخل فروشگاه هم نصب شد:
این تابلو خیلی حس خوبی رو بهمون منتقل می کنه. توی همان 7 مرداد 1400 قرار بود چیدمان فروشگاه رو هم انجام بدیم، از 9 صبح شروع کردیم و ساعت 5 صبح روز بعد، بعد از 20 ساعت کار بدون استراحت فروشگاه برای همان روز آماده شد و 8 مرداد فروشگاه خورشید کالکشن اصفهان در خیابان سپه، ابتدای کوچه مسجد کازرونی افتتاح شد. اون روز واسمون یکی از قشنگترین روزای زندگیمون بود چون یه پله به هدفمون نزدیک شده بودیم.
خلاصه خانوادگی تلاش کردیم، شاید از بیرون خیلی راحت به نظر برسه ولی واقعا هیچ کدوممون هیچ استراحتی تو این دو سالی که گذشته نکردیم. درسته که شما بیشتر من رو در فضاهای مجازی می بینید ولی خورشید کالکشن یه مجموعه کاملاً خانوادگی هست که متشکل از:
پدرم❤
مادرم❤
خودم❤
خواهرم❤
و همسرانمون ❤❤
هست. وجود تک به تک خانوادم هر روز بهم انرژی مضاعفی برای کار کردن می داد.
الان هم تازه اول راهیم.
هممون به هم قول دادیم که حداقل 3 سال باید با تمام توان و انرژیمون تلاش کنیم. چون رویاهای من دیگه رویاهای همه خانواده ام شده بود.
این هم داستان خورشید کالکشن
منتظر اتفاق های خیلی جذابی از سمت ما باشید…
نوشته شده در: 1402/02/14